عید بزرگ مسلمین بر جهانیان مبارک
امروز عید قربان است. زمان آن رسیده تا به قربانگاه نفس بشتابم.
تصمیم گرفته ام!
اما تا منزلگه تسلیم مسافتی را باید طی کنم.
شیطان کنار گوشم نجوا می کند: هنوز فرصت هست!
دل را می خواهی قربانی کنی؟ همان دلی که عشق همه چیز و همه کس در آن ذخیره شده است؟!
سنگ ریزه های وجدان را بر می دارم و ابلیس نفس را هدف قرار می دهم…
برو، دور شو، ای قسم خورده بر نابودی بشر.
به وادی تسلیم نزدیک می شوم.
می گویند فربه ترین گوسفند را باید امروز حاجی، قربانی کند.
الها! دل من فربه گشته از مظاهر دنیایی،
خدایا دست دلم می لرزد چگونه تیغ وجدان را بر گلوی نفسم قرار دهم؟
من همین یک دل را دارم.
وا ااسفا که چه وقت ها با تو ای معبود مهربان یک دل نبوده ام.
چقدر با دوستانم رقابت کردم تا در امتحانات و آزمون ها بهترین نمره را بگیرم،
شاید هم خواستم خودی نشان بدهم. اما افسوس که در امتحانات الهی با بهترین بندگانت رقابت نکردم.
و در پایان تو خوب و رئوفی.
چشم بر همه ی خطاها و کاهلی هایم بستی. امروز نه ثروت، نه لذت و نه قدرت می خواهم.
آرزومند نزدیکی به توام. به شناخت تو پس مرا عشق و عبودیتی مطهر و ثروت معرفت عطا فرما.
دلنوشته از نفیسه میرعسکری طلبه ی حوزه ی فاطمه الزهرا(س) نایین
آ